چه بي پروا رفتنت را به نظاره نشستم
در شامگاهي كه زمين بوي بهار نارنج مي داد
شايد تو قدم هايت را سست برمي داشتي
تا واژه اي ديگر را از من بشنوي
واژه اي از جنس خواهش
ومن منتظر بودم
تا صداي التماسم را از لابه لاي سكوت تلخم بشنوي
اما نشنيدي و رفتي
تا من روزها آمدنت را
در انتهاي كوچه اقاقي به انتظار بنشينم...
پی نوشت۱:
دلم تكيه زده به ديوار دلتنگي...
(خیلی دلگیرم ازت)
پی نوشت ۲:
**غیرت یعنی اینکه
نذاری از غیر آسیبی به عزیزت برسه
نه اینکه خودت بشی عذاب...
پی نوشت ۳:
**خدایا ایوب را بیاور زمین
میخواهم از صبر برایش بگویم...
پی نوشت ۴:
**سخت ترین لحظات زندگی ام جایی است که
به خاطر دیگران لبخند میزنم
و به خاطر تو از درون میگریم
پس سهم خودم کجاست؟!!
پی نوشت ۵:
راستی یادت باشه
سکوت همیشه نشانه رضایت نیست
شاید کسی داره خفه میشه پشت یه "بغض"...
پی نوشت۶:
بعضی وقتا یه چیزایی رو نباید کامل نوشت!
باید،ادامه اش رو سیر گریه کرد...
نظرات شما عزیزان:
|